نوشباد
هیچ، همین کف، دوشیزه شعر
تنها برای نمایاندن جام؛
چنانکه در دور غوطهزن در آب فرو
فوجی از پریانِ دریا، بیشمار پشت و رو
در مینوردیم دریا را، ای دوستانم گوناگون،
من دیگر در عقب کشتی
شما دماغهی پر شکوه که میشکافد
خیزابهای تندر و زمستان را
برمیانگیزدم مستی دلانگیزی تا
بی پروای نوسانش کژ و راست
برخاست نوشبادی بیاورم بجا
تنهایی، صخره و ستاره
نثار هر آنکه خرید به جان
سودای سپیدِ ماش بادبان
استفان مالارمه
آرش جودکی
-------------------------------
سپاس بی حد از آرش جودکی و ترجمهی دقیق و گرانبهایش.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۷ ساعت 20:26
توسط آرش اله وردی
|